هجدهم شهریور 1348، در چهل و پنجسالگی در اَسالِم گیلان درگذشت. جلالالدین سادات آلاحمد، معروف به جلال آلاحمد، فرزند سید احمد حسینی طالقانی است. به مناسبت سالگرد درگذشتش سراغ محمدحسین دانایی، خواهرزاده جلال و شمس رفتهایم.
کتاب «دو برادر» که به جلال و شمس آلاحمد اختصاص دارد، اثر اوست.
**جلال قدرت نفوذ داشت
دانایی درباره ویژگیهای جلال و تأثیراتش بر ادبیات ایران باوجود موافقان و مخالفان متعددش میگوید: واقعیت این است که آلاحمد انسان بسیار اثرگذاری بود و اهمیتش هم ناشی از قدرت اثرگذاریاش بود. یک آدم بیخاصیت نبود، قدرت نفوذ داشت و نفوذش هم چندجانبه و چندوجهی تلقی میشود. اولاً شخصیت خیلی قوی داشت و بهخاطر همان قدرت شخصیتی، بهراحتی میتوانست به اعماق روح افراد نفوذ کند و اعتماد آنها را جلب کند. با حسن نیت نزدیک میشد و درنتیجه میتوانست از خطهای قرمز عبور کند و مرزهای شخصی افراد را پشت سر بگذارد و با افراد ارتباط قوی برقرار کند.
**دو و نیم برابر بیشتر از هدایت
نویسنده «دو برادر» با بیان اینکه جلال شخصیت مقتدری بود و بر همه معاشران خود اثر میگذاشت، گفت: شخصیتی بود که نمیشد نادیده گرفته شود. هرکسی که با او یکبار آشنا میشد، حتماً او را فراموش نمیکرد. یک آدم معمولی نبود که قابل چشمپوشی و فراموشی شود. علاوهبر قدرت نفوذ شخصیاش ازلحاظ ادبی و فرهنگی هم یک انسان معتبر و مهم است. وقتی من کتاب خاطرات دو برادر را مینوشتم، بهعنوان یک پروژه جمعی، بهدنبال جمعکردن تعداد مقالات یا مصاحبههایی که راجع به شخصیتهای معتبر روزگار خود ما شده، من در یک مرحله متوجه شدم تعداد مطالبی که راجعبه آلاحمد گفته شده، تقریباً دو و نیم برابر تعداد مطالبی است که راجعبه صادق هدایت گفته شده است. و سه برابر مطالبی است که راجع به جمالزاده نوشته شده است. این معنیاش این نیست که هدایت و جمالزاده بیاهمیت بودهاند، مسئله این است که جلال آلاحمد بحثبرانگیز بود.
**نیمای نثر بود
دانایی درباره وجه دیگری از شخصیت جلال میگوید: زندگی وی درواقع جهشهایی از حوادث مختلف بود. این هم به نظر من دومین شاخصه وجودی جلال آلاحمد در حوزه فعالیتهای فرهنگی بود. و بهطور خاص آدمی صاحب سبک بود. یعنی سبک نوینی را در ادبیات فارسی بنا نهاد. اگرچه ابداع نبود یعنی خلق نکرده بود، بلکه ریشههایش را از ادبیات کلاسیک خود ما یعنی از تاریخ بیهقی و کارهای ناصرخسرو گرفته بود و آن را روزآمد کرد. ولی تا جایی که من شنیدهام، بیشتر کسانی که استاد ادبیات معاصر ایران هستند، معتقدند همان جایگاهی را که نیما در شعر فارسی دارد، همان جایگاه را باید برای جلال در نثر فارسی قائل شویم.
**اولین هدیه دایی جلال
خواهرزاده جلال آلاحمد درباره اولین هدیهای که از داییاش گرفته، میگوید: اولین کتابی که ایشان به من هدیه دادند، «قصههای خوب برای بچههای خوب» بود که در کاغذهای کاهی هم چاپ شده بود. و اولین چاپش هم بود که هنوز آن را نگه داشتهام. گویا قبل از اینکه نزد ایشان بروم خود آذریزدی، نویسنده کتاب، چند نسخه برای خود جلال آلاحمد آورده بود. درواقع او هم با حمایت معنوی و چراغ سبز جلال جرئت کرده و در این مسیر گام نهاده بود. چون سواد زیادی نداشت و معروف هم نبود و میترسید جسارتی کند و وارد حوزه علما و نویسندگان شود.
**همسایه نیما
دانایی درباره تأثیر همسایگی نیما روی تفکرات جلال آلاحمد یا بالعکس میگوید: نمیتوانم بگویم روی تفکر جلال اثر گذاشت. اما در زندگیاش بسیار تأثیر گذاشت. در سال 29، نیما در تجریش و در زمینهای وقفی خانه ساخته بود. اصلاً علتی که آلاحمد به آنجا رفت همین وجود نیما بود. چندین بار سیمین به دیدن عالیه خانم و نیما میرفتند و به فکر افتاده بودند که یک زمینی را تهیه کنند و نزدیک اینها بمانند. وقتی هم آنجا را ساختند جلال در یکی از خاطراتش هم نقل میکند که اگر نیما اینجا نبود من اصلاً در اینجا خانه نمیساختم و نمیآمدم. نیما آنچنان اثری در شکل دادن افکار جلال نداشت، اما خیلی با هم رفیق بودند و احترام میگذاشت.
گفتگو از سیدمهدی موسویتبار
**اداره کل اخبار چندرسانهای**ایرناپلاس**