به گزارش سایت دفتر مشق به نقل از خبرگذاری کتاب ایران
خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- در اسفند 1367، کریم امامی در یادداشتی با نام «زمزمههایی از چهارراه کتابی» که در نشریه «نشر دانش» منتشر شده است نوشت: «جلوی دانشگاه تهران یکی از متراکمترین بازارهای کتابفروشی جهان است. سیل دانشجویان خواستار کتاب با سماجت تا آخرین پستوهای پاساژها رسوخ میکنند و کتابهایی را که مدتها پیش موجودی آنها به پایان رسیده است طلب میکنند. بانگ «نداریم، نداریم» از همهسو به گوش میرسد و چهرههای جوان پرسان پایان ندارد. منظره غمانگیزی است. عوارض کمبود کاغذ در اینجا به صورت ملموسی تجسم یافته است.»
منظرهای که امامی در این نوشتار غمانگیز توصیفش میکند شاید در این روزها حسرتبرانگیز باشد. حالا بحران کتاب نه کمبود کاغذ (که البته آن هم دوباره گریبانگیر ناشران شده) که کمبود مخاطب است.
اما بنای این نوشتار مقایسه فضای کتابفروشیهای امروز با کتابفروشیهای سی سال پیش نیست. آن جمله از متن کریم امامی که باعث شد این نوشتار را با این متن آغاز
کنم اول ین جمله آن است: «جلوی دانشگاه تهران یکی از متراکمترین بازارهای کتابفروشی جهان است.»
در این مطلب قصد داریم به کتابفروشیها بپردازیم. چه شد که تمرکز کتابفروشیهای تهران به راسته انقلاب منتقل شد؟ پیش از آن کتابفروشیها در کجا متمرکز بودند؟ اولین کتابفروشیهای ایران کتابهای خود را چگونه تهیه میکردند؟ اینها بعضی سوالهایی است که سعی داریم در این نوشته برای آنها پاسخ پیدا کنیم.
تمرکز کتابفروشیها در روبهروی دانشگاه تهران پدیدهای حدود پنجاه ساله است. نکته جالب توجه آن است که اولین کتابفروشیهایی که در راسته انقلاب شکل گرفتند ارتباط مستقیم داشتند با تهیه و توزیع کتابهای مورد نیاز دانشجویان. رضا یکرنگیان مدیر انتشارات خجسته درباره شکلگیری راسته انقلاب چنین نوشته است: «در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50، مرحوم عظیمی که از کارمندان دانشگاه تهران بود، در خیابان انقلاب (شاهرضا)، مقابل دانشگاه تهران کتابفروشی دهخدا را تاسیس کرد که فقط کتابهای مورد نیاز دانشجویان را میفروخت.»
اما اولین کتابفروشی راسته انقلاب یک مدعی دیگر هم دارد. کتابفروشی «چهر» که به اعتقاد
یکرنگیان دوم ین کتابفروشی این راسته محسوب میشود. دکتر حسین فریور که موسس این کتابفروشی تخصصی پزشکی بوده گفته است که این کتابفروشی را وقتی راه انداخته که خیابان انقلاب جایی پرت افتاده بوده است.
دکتر فریور میگوید: «این مربوط به زمانی است که در این خیابان هیچ ساختمانی نبود؛ آن زمان که یک شاگرد طب به مادرش گفته بود که پشت نامهها بنویسد «برسد به دانشکده طب، روبهروی کافه اصغر آقا» و این اصغر آقا در حوالی دانشکده طب دیزی میپخت و میفروخت و مشهورتر از دانشکده بود.»
به گفته فریور، کتابفروشی چهر در سال 1342 افتتاح شده است و از آن زمان تا هنگامی که جلوی دانشگاه تهران به قول کریم امامی یکی از متراکمترین بازارهای کتابفروشی جهان تبدیل شود راه زیادی مانده بود. جلوی دانشگاه وقتی به راسته کتابفروشیها تبدیل شد که ناشرانی نظیر مروارید، امیرکبیر و انتشارات دانشگاه تهران کتابفروشیهایی در آن ناحیه افتتاح کردند و بعدتر اندک اندک کتابفروشیهای دیگری در کنار آنها افتتاح شد. حالا راسته انقلاب اندک اندک در حال تغییر ماهیت دادن است.
کتابفروشیهای زیادی تعطیل شدهاند و تعدادی از کتابفروشیهای عمومی جای خود را به کتابفروشیهای تخصصی آثار کمکآموزشی دادهاند. شاید این اتفاق را بتوان بازگشت به اصل نامید. چرا که اولین کتابفروشیهای آن راسته هم با اهداف کمک آموزشی افتتاح شده بودند.
جلوی دانشگاه اولین راسته کتابفروشیها نبود. اولین راسته حتی خیابان ناصرخسرو هم نبود. اولین راسته کتابفروشان در بازار بینالحرمین یا بازار حلبیسازها شکل گرفته بود. در زمان ناصرالدین شاه. آن هنگام که هنوز صنعت چاپ در ایران پا نگرفته بود و کتابفروشان که اکثرشان از اهالی شهر خوانسار بودند برای تهیه کتاب مجبور بودند رنج راه سفر به هن
دوستان را تحمل کنند.
به عبارتی در آن زمان کتاب «تحفه هند» محسوب میشد و کتابفروشانی نظیر حاج ملاصادق خوانساری، حاجملارضا خوانساری، میرزا علیاکبر خوانساری، آمیرزا محمود کتابفروش خوانساری، میرزا حسین فرهومند، حسینآقا مهدیه، حاج محمدمهدی کتابفروش خوانساری و مورج به سختی میتوانستند کتابهایی را برای فروش تهیه کنند.
محسن بخشی از موسسان نشر آگاه درباره چرایی توجه اهالی خوانسار به مقوله کتابفروشی چنین گفته است: «دلیل اصلی آن را نمیدانم ولی شاید به این علت بود که اولا چون میرزا علیاکبر خوانساری، در خوانسار کتابفروشی داشت، به تهران آمد و در تیمچه حاجبالدوله یک باب کتابفروشی تاسیس و خیلی سریع پیشرفت کرد. چند نفر از اهالی خوانسار که علاقهمند به کتاب بودند، وقتی پیشرفت او را دیدند، به تهران آمدند و حرفه کتابفروشی را پیشه کردند.
ثانیا آمیرزامحمود، کتابفروش خوانساری یکی از کتابفروشان سرشناس آن دوران که در زمینه کتابهای خطی صاحبنظر و همچنین با فضلا و اهل کتاب آشنا بود، به عنوان نماینده کتابفروشان، صحافان، کاغذفروشان و تذهیبکاران در دوره اول مجلس شورای ملی (17 مهر 1285 تا 2 تیر 1287 شمسی) انتخاب شد. او در دوران نمایندگی، حافظ منافع موکلان خود بود و منافع آنها را به منافع شخصی خود ترجیح میداد و در دوران استبداد صغیر نیز در مبارزه با مستبدان بسیار فعال بود.»
شجرهنامه خاندان علمی
میرزا علیاکبر خوانساری جد بزرگ خاندان علمی است که نقشی مهم در شکل دادن به صنعت نشر در ایران داشتهاند. فرزند او محمداسماعیل علمی که موسس شرکت انتشاراتی تضمانی عملی و پسران بود به هنگام جنگ جهانی اول با خرید دستگاه چاپ سنگی از روسهایی که در مشهد بودند نقش مهمی در توسعه نشر در ایران داشت. او که در زمان رضا شاه کتابفروشی خود را به خیابان ناصرخسرو منتقل کرد تا یک راسته تازه کتابفروشی شکل بگیرد. یکی از فرزندان او به نام محمدحسن علمی هم یکی از چشمهای خود را فدای صنعت نشر کرد. یکی از مواد لازم برای چاپ سنگی تیزاب سلطانی بوده است.
روزی محمدحسن علمی به هنگام درست کردن تیزاب سلطانی دچار سانحه شد. قطرهای از تیزاب سلطانی درون چشمش پرید و همین باعث شد که چشمش را از دست بدهد. او در نهایت جان خود را هم بر سر همین موضوع گذاشت. ریههایش در اثر استنشاق تیزاب آسیب دید و همین باعث فوتش شد.
علت شکلگیری راسته کتاب در ناصرخسرو به اعتقاد کارشناسان تاریخ نشر رشد جمعیت تهران بوده است. به گفته یکرنگیان در زمان رضاشاه تعدادی از فرزندان و شاگردان ناشران و کتابفروشان در خیابان ناصرخسرو (ناصری سابق) اقدام به تاسیس کتابفروشی کردند که تعدادی از آنها در کوچه حاجنایب همچنان به این حرفه اشتغال دارند.
همچنین در خیابان لالهزار کتابفروشیهای شرق (کلاله خاور)، معرفت و تهران، در سرچشمه، کتابفروشی حافظ در خیابان فردوسی (علاالدوله) کتابفروشیهای بارنائود و بروخیم (فروشندگان کتابهای خارجی) و در خیابان امیرکبیر (چراغگاز) کتابفروشی افشاری از جمله کتابفروشیهای دایر در آن زمان بودند.
پس از ناصرخسرو و در دهه 30 راسته کتابفروشها به خیابان شاهآباد یا جمهوری فعلی منتقل شد و این اتفاق شاید به این دلیل بود که خیابان شاه آباد به مرکز رفتوآمد روشنفکران تبدیل شده بود و با وجود کافههای متعدد در آن بخش از شهر، قلب فرهنگی تهران در آن خیابان میتپید. این تپش البته در انتهای دهه 40 با حرکت راسته کتابفروشها به خیابان انقلاب از کار افتاد. در سالهای اخیر هم با رونق گرفتن کتابفروشیها در خیابان کریمخان پیشبینی میشد که قلب فرهنگی تهران از انقلاب به آن سمت منتقل میشود. اما تا کنون که این اتفاق رخ نداده است.
اکنون علاوه بر انقلاب و کریمخان، با شکلگیری فروشگاههای زنجیرهای شهر کتاب و همچنین چند کتابفروشی زنجیرهای خصوصی تا حدودی زیادی هژمونی راستههای کتابفروشی شکسته شده است. حالا شاید دیگر راسته انقلاب یکی از متراکمترین بازارهای کتابفروشی دنیا محسوب نشود اما هر چه باشد خیابانهای آن راسته هنوز هم شلوغ است. هر چند بیش از کتابخوانها پایاننامهفروشها و دادزنها آنجا را شلوغ کردهاند.