به گزارش روز یکشنبه خبرنگار فرهنگی ایرنا، «دوشنبههای آبی ماه» بر اساس روایت قهرمانی به نام «بابا» که برخلاف نامش یکی از جوانان بسیجی و از افرادی است که بدون توجه به سابقه گذراندن دورههای مختلف مبانی تئوری نظامی، به سبب نیروی تفکر خلاقانه و همچنین رابطه متفاوت و حضور مستمر در جبهههای جنگ تحمیلی، به عنوان یکی از فرماندهان جنگ انتخاب می شود. در حقیقت مهمترین نقطه چالشبرانگیز که مرکز ثقل روایت داستانی کاتب در رمان «دوشنبههای آبی ماه» به شمار میرود جریان برخورد همین فرمانده بسیجی جوان با دیگر فرماندههایی است که چه از نظر سن و سال و چه از نظر رتبه و درجه دارای جایگاهی به مراتب بالاتر از او هستند.
** تفاوت بیننسلی در بطن جنگ
داستان «دوشنبههای آبی ماه» از آنجا آغاز میشود که در یکی از مناطق جنگی به سبب اتفاقات، حوادث و نوع حمله نیروهای بعث به جبهه رزمندگان اسلام، برای انتخاب فرمانده بنا بر آن میشود که سابقه افراد در ارتش از نظر نگاه و رتبه در درجه دوم قرار بگیرد و نخستین رکن در انتخاب فرمانده به استعداد خلاقیت و نگاه متفاوت یک رزمنده برای هدایت نیروها در جنگ برابر لشکر بعث به شمار آید.
بر همین اساس است که «بابا» بر خلاف «سرهنگ» که در حقیقت او را در رمان بیشتر به نام «مهندس» میشناسیم و دارای درجه سرهنگی نظامی است، به عنوان فرمانده انتخاب میشود! رمان «دوشنبههای آبی ماه» روایتگر و بازتابدهنده شخصیت جوانی پرشور و فعال است که در حوزههای مختلف نظامی برای رسیدن به یک نقشه متقن برای جنگ و پیروزی در آن منطقه جنگی مدام در حال فعالیت است. او همچنین در جایگاه کسب اطلاعات و تغییر شکل آرایش نیروهای جنگی که در اختیار او قرار گرفته است سعی میکند هنگام مواجهه با مهندس و همکار او که «سکاندار» نامیده میشود و از فرماندهان و باتجربه و دارای درجه است با توجه به سن و سال کمی که دارد، کار را به بهترین نحو انجام دهد.
از سوی دیگر «مهندس» که درجه سرهنگی دارد، متعلق به نسلی از فرماندهان نظامی است که در حقیقت مبنای تئوریهای نظامی و شکلگیری آرایشهای جنگی را تنها منوط به توجه به امکانات و مهمات موجود برای رزمندگان میداند و به همین دلیل در ابتدای رمان نوع آرایش و تئوریهای «بابا» برای پیروزی در جنگ را از پیش شکست خورده میداند.
از یک سو، به دلیل اختلاف سنی میان «مهندس» و «بابا» شاهد اختلافنظرهای مختلف این دو در تصمیمگیری برای شیوه مبارزه رزمندگان در برابر نیروهای بعث هستیم و از سوی دیگر «بابا» با خصوصیت متفاوتی مانند همراهی با تمامی افراد و همچنین صبر، شکیبایی و آرامشی که در درونش دارد، رفته رفته نیرو، قدرت جاذبه و جایگاه خود را میان فرماندهان و افراد با تجربه و درجه دار باز میکند.
** جریانسازی فرهنگی به شیوه کاتب
محمدرضا کاتب در روایت رمان «دوشنبههای آبی ماه» همواه سعی کرده به جنگ به عنوان حادثهای فراگیر در بُعد اجتماعی نگاه کند. اتفاقی که باعث شده افراد از طیفهای مختلف اجتماعی و با نگرشهای گوناگون در موقعیتی مشترک در راستای حفاظت از خاک و ایستادگی در برابر لشکر متجاوز کنار یکدیگر قرار گیرند.
کاتب در انتخاب افراد و شخصیتهای این رمان با هوشمندی و زیرکی افرادی را از جغرافیای متفاوت ایران با نگرشها و بینشهای مختلف در کنار یکدیگر قرار داده که همواره تمام فعالیت آنها دفاع از آب و خاک سرزمینی است که برای آن در حال نبرد و جنگ هستند.
«سرهنگ» این رمان از آن افرادی است که هرچند بسیاری از دوران سالهای فعالیت خود را در مسائل نظامی گذرانده است؛ اما در دوران بازنشستگی به سر میبرد که شاهد به وقوع پیوستن جنگ هشت ساله میان ایران و عراق میشود و به همین دلیل احساس میکند که شاید تجربههایش در این جنگ نابرابر بتواند به پیروزی سپاه حق علیه نیروهای بعث کمک کند؛ بنابراین او با مسالهای به نام وجدان و احساس وظیفه، خود را به جبهههای جنگ رسانده و پیش از این و رسیدن به این جبهه جنگ مخصوص، فرماندهی چند عملیات را بر عهده داشته است.
او - سرهنگ - در کنارش افرادی هم سن و سال خود را نیز به عنوان معاونان جنگی در اختیار دارد که یکی از شناختهشدهترین آنها شخصیتی به نام «سکاندار» است؛ اما در این جبهه خاص در رمان «دوشنبههای آبی ماه» در برابر جوانهای کم سن و سالی قرار میگیرد که در قامت نیروهای بسیجی به جبهه خط مقدم جبهه اعزام شدهاند و هرچند دارای سوابق نظامی تخصصی و طولانیمدت نیستند اما با شور و هیجان و عشق به کاری که میپردازند بسیاری از قوانین تئوریک را به سرعت فرا میگیرند. دستمایه اولیه کاتب در این رمان یعنی رویاروی هم قرار دادن افرادی از نسلیهای متفاوت مانند «سرهنگ» و «بابا» در حقیقت بازتابدهنده یکی از اصلیترین حوادث و رخدادهای حماسهسازی هشت سال دفاع مقدس است که برای نخستین بار در شکل ادبیات داستانی ما بروز و ظهور پیدا میکند. درست بر همین اساس به مدد این رمان است که پس از «دوشنبههای آبی ماه» شاهد حضور خلق آثار متعددی با این شکل روایت یعنی تقابل افرادی با نگرشهای مختلف در قامت و کسوت فرماندهی و همچنین رزمندگی جبهههای جنگ تحمیلی هستیم.
** استحاله معنایی ار تجربه به انگیزه
جایگاه و جذبه «بابا»، تعاملش با افراد باتجربه و همچنین حضور مستمر در کنار رزمندگان در تمامی عملیاتها باعث شده که برخلاف سن و سال کم و جوانی او، بسیاری از رزمندگان او را به مثابه پدر خود بدانند و بنامند؛ این نشان میدهد که انتخاب نام «بابا» توسط محمدرضا کاتب برای این شخصیت، بدون پشتوانه ذهنی نبوده و مسالهای است که در تار و پود قصه به شدت جای خود را باز کرده و ریشه دوانده است.
هر چند برخوردهای «مهندس» - همان سرهنگ - با «بابا» در برخی از موارد حتی به جدلهای لفظی نیز میکشد؛ اما آنچه در نهایت و در پس این شکل از برخورد شکل میگیرد به آشنایی «مهندس» با «بابا» به عنوان شخصیتی اثرگذار و قابل اعتماد در میان رزمندگان منتج میشود و او را به این سمت میکشاند که برای پیروزی در جبهههای جنگ تحمیلی با توجه به صفآرایی دشمن تا بُن دندان مسلح در برابر ابزار و ادوات کم سپاهیان ایران، رزمندگان ایران آنچه را به عنوان یکی از مهمترین شاخصههای پیروزی به شمار میآورند همان نیروی جاذبه و اثربخشی افرادی جوان مانند «بابا» ست که در قامت حضور بسیجیان در جبهه در کنار نیروهای ارتش و سپاه، میتوانند جایگاه خود را به مراتب به اثبات برسانند.
در حقیقت این افراد فارغ از دانش و نگرشهای تئوری نظامی، مهمترین هدفی را که بر پیشانی فعالیتهای خود قرار دادهاند دفاع از آب و خاک و هویت و شناسنامه فرهنگی آنها و ملت ایران است و همین است که رمز و راز نوین نبرد را عیان میسازد.
** آشنایی با محمدرضا کاتب
محمدرضا کاتب، متولد 1345 در تهران، نویسندگی را از نوجوانی آغاز کرد و آثار اولیه خود را که در جمع داستاننویسان مسجد جوادالائمه مینوشت، در مجله «کیهان بچهها» چاپ میکرد.
کاتب از نویسندگان هم سن و سالش پرکارتر بود و تنها در دهه 1360 در مجموع 9 داستان «اولین قدم»، «شب چراغی در دست»، «قطرههای بارانی»، «نگاه زرد پاییز»، «ختم ارباب والا»، «جای شما خالی»، «بلاهای زمینی»، «عبور از پیراهن» و «پری در آبگینه» به چاپ رساند. درون مایه کتابهای ابتدایی وی، عمدتا دفاع مقدس و مخصوص گروه سنی کودکان است.
«همسایه مسیح»، «دستها پشت گردن»، «فقط به زمین نگاه کنید» (منتخب دومین دوره
کتاب سال دفاع مقدس در سال 1373)، «یک حرف قشنگتر بزن» و «دوشنبههای آبی ماه»، کتابهای بعدی او هستند.
اما پس از همه این سالها فعالیت بود که او رمان مطرح «هیس» را در سال 1378 به چاپ رساند که جایزه برترین رمان سال منتقدان و نویسندگان مطبوعات را به خود اختصاص داد. پس از آن «پستی»، «وقت تقصیر» و در سال 1388، رمان «آفتابپرست نازنین» را منتشر کرد.
** ویژگی ادبیات کاتب از عدم قطعیت تا زندگی میان مرگ و زندگی
کاتب آنچنان که معرفی اجمالی از او مطرح شد، دارای کارنامهای بسیار مشخص و درخشان در حوزه ادبیات داستانی ایران، خاصه ادبیات پایداری و دفاع مقدس است. بر همین اساس است که رمانی مانند «دوشنبههای آبی ماه» یا سایر آثار داستانی او در کنار جذابیت برای مخاطب به عنصر جریانسازی در بدنه فرهنگ ادبیات پایداری ایران دست یافتهاند.
در ادامه این گزارش به برخی از مهمترین خصوصیات و ویژگیهایی که محمدرضا کاتب را در خیل نویسندگان رمان و داستانهایی با محوریت ادبیات پایداری به عنوان نامی شاخص مطرح کرده است اشاره میکنیم.
1) یکی از بهترین ویژگیهای روایت و داستانپردازی کاتب، عدم قطعیت آثار داستانی او است که در نتیجه رسیدن به پایان و فرجام یا به قول معروف نتیجهگیری قطعی در مورد اتفاقات و شخصیتها را قبل از به پایان رسیدن رمان برای مخاطب سخت میکند و اگر مخاطب در میانههای داستان دست به نتیجهگیری بزند در پایان با توجه به اتفاقات رخ داده چنان گیج و گنگ میشود که در حقیقت نخستین نفی را بر خود فرود میآورد که چرا دست به نتیجهگیری زودهنگام زده است.
2) دیگر خصوصیت ادبیات داستانی کاتب، پاورقیهای فراوانی است که او در حقیقت بخشی از روایت عناصر داستانی خود را به وسیله این پاورقیها ادامه میدهد و سعی در کامل کردن آنها دارد و درست بر همین اساس است که به نظر برخی از منتقدان ادبیات داستانی شاید گفتگوهای بلند و ادبیات مطول او بر خلاف روایت مدرن از ادبیات داستانی که ایجاز در کلام است را میتوان، چشم اسفندیار ادبیات محمدرضا کاتب نام برد.
3) نکته دیگر در مواجهه علاقهمندان با آثار کاتب، متوجه این اصل خواهد بود که کسانی که در همراهی با رمان و یا داستان به دنبال یک آرامش خاطر و سفری متقن هستند، در مواجهه با ادبیات او به این مهم دست پیدا نخواهند کرد! در حقیقت نوع روایت بیپرده کاتب در مساله خشونت به ویژه در آثار ادبیات پایداری او در حقیقت بخشی است که میتواند در پاره ای از موارد مخاطب را با چنان صحنههایی مواجه کند که آرامش را از ذهن او به شکل کامل بگیرد.
هرچند کاتب در روایت میزان خشونت در آثار دفاع مقدس خود سعی کرده همواره صحنه های عینی از روایتها، رشادتها و حوادث تلخ و ناگواری که در صحنههای جنگ هنگام شهادت و یا مجروح شدن رزمندگان اسلام بوده را رعایت کند اما باز هم تلخی برخی از صحنههای داستان او برای هر مخاطبی دلچسب نیست.
4) دیگر خصوصیت بسیار ممتاز ادبیات محمدرضا کاتب، همراهی شخصیتهای او در اغلب داستانهایش در مواجهه با مرگ است. گویی یکی از نقاط عطف ادبیات این نویسنده، زیستن شخصیتهای داستانش در لبه پرتگاه زندگی و مرگ است. شاید بد نیست به این نکته اشاره کنیم که ما در ادبیات جهان همراهی و همپایی مرگ با قهرمانها را به شکلی بسیار درخشان در آثار نویسنده بزرگی چون «ویلیام فاکنر» - رماننویس و برنده جایزه نوبل آمریکایی که اغلب او را با رمان «خشم و هیاهو» میشناسیم - شاهدیم؛ اما نوع روایتپذیری و همچنین تاثیرپذیری کاتب به هیچ وجه تقلیدوار و مقلد گونه از شکل روایت فاکنر نیست. در حقیقت با حل کردن این جنس روایت، محمدرضا کاتب چونان به درخشندگی قلم خود را در زیست همراه با مرگ قهرمانهای آثارش قرار میدهد که به هیچ وجه نمیتوان عنوان تقلیدپذیری را بر او و آثارش سنجاق کرد.
روایت و همراه شدن با آثار محمدرضا کاتب در زمینه ادبیات دفاع مقدس، به خصوص رمان «دوشنبههای آبی ماه» برای آن دسته از علاقهمندان به ادبیات داستانی معاصر میتواند دریچههای نوین را از شکلگیری روایت قهرمانها، رفتار، دیالوگ و همراهی و همذاتپنداری مخاطب با آثار او به وجود آورد که خاطره بسیار شیرینی در ذهن علاقهمندان از خود به یادگار میگذارد.
فراهنگ**ا.خ** 1055