به گزارش سایت دفتر مشق به نقل از ایرنا
بهویژه اگر کتابخوان حرفهای نیستید و
دوست دارید فقط کتابی مطالعه کنید و یا دوست دارید به کتابخوانی علاقهمند شوید، کتابهای مؤذنی قطعاً از گزینهها و پیشنهادهای خوب و جذاب است. و اما احضاریه...
برای منی که سفر اربعین را تجربه کردهام و کشش آن را لمس کردهام این کتاب، کتابی بود که ندید باید خوانده میشد، مگر میشود اربعین رفته باشی و روایتی از اربعین تو را جذب نکند؟ وقتی کتاب را میخوانی، شکل احضار شدن مسعود را میبینی و با مخالفتهایش با حضور عارفه در این سفر روبهرو میشوی، لحظهلحظههای
اولین سفر اربعین خود را به یاد میآوری. شاید داستان تو شبیه داستان مسعود و عارفه نبوده باشد، ولی قلم زیبای مؤذنی دل تو را چنان همراه خود میکشد و چنان تو را از زمین بلند میکند که همهچیز در پیش چشمانت تصویر میشود. هنر واقعی مؤذنی در این کتاب آن است که تو را از حال خود خارج میکند، لحظهلحظه با زندگی عارفه و مسعود همراهت میکند و ناگهان، تو را به سالهای زندگی حضرت زینب(س) میبرد. سالهایی که شاید در کتابهای تاریخی آنها را خوانده باشی ولی هیچگاه زبان حال این خانواده را در همان حوادثی که همه میدانیم، نشنیدهای.
مؤذنی روایتی به تو تحویل میدهد که جدای از روایت تاریخ، روایت دلها هم میکند، خود و شما را در موقعیت شخصیتهای عظیم اهلبیت قرار میدهد تا حال و هوای آنها را در موقعیتهای مختلف، ببینید و لمس کنید... و با این کار است که #درد واقعی آنها را اندکی، لمس خواهی کرد. و این دوگانهای که به فصلهای کتاب حاکم است، کمک میکند تا وقتی که در پیادهروی اربعین، قدمبهقدم پیش میروی، دل را به تاریخ بسپاری و بیش از پیش با درد حضرت زینب(س) همراه شوی...
اما باید گفت که احضاریه ابتدایی سرد دارد، گرهای که اگر نمیدانستم قصه به حضرت زینب(س) و پیادهروی اربعین مربوط میشود، مرا همراه خود نمیکرد، مرا با خود نمیبرد. هر چند وقتی اندکی تحمل کردم و با داستان همراهی کردم، چنگ خود را بر من انداخت و مرا هم با خود کشید.
احضاریه نقصهایی داشت که ای کاش چنین نبود. گره داستانی، گره محکمی نبود، بهطوری که وقتی یک هفته داستان را به خاطر مشغله کاری رها کردم، هیچ درگیریای در ذهنم نبود و تماماً کنار گذاشته شده بود. مشکل اصلی جایی بود که بخش امروزی داستان به بخش تاریخی میرسید، در بخش تاریخی گویی بهطور کلی کتاب دیگری را آغاز میکردی و فراموش میکردی که مسعود و عارفهای هم بودهاند و قصهی آنها را میخواندی... این گسستگی روایتها و ربط ندادن آنها به یکدیگر که چند بار در فصلهای متوالی تکرار میشود، اساس مشکل احضاریه است. کتابی که قرار بود ما را با خود از امروز به قصه حضرت زینب (س) وصل کند، به ناگهان از امروز بریده میشود و به دوران سال آخر حیات حضرت رسول (ص) و داستان زندگی حضرت زینب (س) میرود و بازمیگردد. بهنحوی که انگار فراموش میکند خوانندهای دارد و سیری را دنبال میکند.
کاش جناب مؤذنی عزیز، ابتدا #احضاریه را نوشته بود و پس از آن #دوازدهم را به رشته تحریر درمیآورد تا میپذیرفتیم این سبک به پختگی تدریجی میرسد، پختگیای که در دوازدهم بیش از احضاریه به چشم میآید و سبکی که در دوازدهم بیش از احضاریه، دلنشین است. مخاطبی که هر دو کتاب را خوانده است، احتمالاً تأیید میکند که هر دو کتاب انگار یک کتاب است و به یک سبک، فصلی امروز و فصلی گذشته را روایت میکند، اما ربط و گره این دو برش در دوازدهم بهشدت بیشتر و مشهودتر است و خواننده را با خود بیشتر همراه میکند و فصلبهفصل از امروز به گذشته و از گذشته به امروز کوچ میدهد، اتفاقی که در احضاریه به چشم نمیخورد. کاش قلم مؤذنی در پرداخت این سبک پختهتر میشد یا رهایش میکرد...
به احضاریه برگردیم، در قسمتهایی از کتاب اندکی همراه بازیهای دوران کودکی عارفه و مسعود میشویم. بازیای که در آن عارفه بهخوبی نقش مسعود را بازی میکند ولی مسعود این بازی را دوست ندارد تا حدی که تب کرده، مریض میشود. قرار است این بازی ما را وصل کند به امروزی که مسعود در هتل، میل برگشتن به خانه را دارد و عارفه در خانه تماماً میل رفتن به پیادهروی اربعین. اما ناگهان عارفه کنار گذاشته میشود و تنها پوستهای از او باقی میماند. در کربلا جسم عارفه را داریم که روح مسعود در آن است. پس عارفهای که با تمام وجود، با قلب خود تمایل به همراهی مسعود در این سفر را داشت، فقط و فقط جسم خود را به این سفر میفرستد؟ و مسعودی که تمایلی به ادامه سفر نداشت، قلب و ذهن خود را در کربلا مییابد؟ حس میکنم تناقض ناجوری است و ای کاش دل عارفه در کربلا بود و در جسم مسعود جای میگرفت که با روایت کلی داستان هماهنگی بیشتری داشت.
با همه اینها، روایت احضاریه، روایت لطیف و دوست داشتنیای است که آن را برای روزهایی که همه حال و هوای اربعین دارند، خواندنی میکند. ولی باز هم ای کاش کاروان بهجای هتل، در موکبی مستقر بود تا حس عمومی مردمی که به این سفر میروند را بیشتر همراهی میکرد.
*نویسنده
*اداره کل
اخبار چندرسانه ای *ایرناپلاس*